میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی ر...
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۹۳فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن در نظربازی ما بیخبران حيرانند من چنينم که نمودم دگر ايشان دانند وصف رخسار چو خورشید ز خفاش مپرس(وصل خورشيد به شبپره اعمی نرسد)که در آن آینه صاحبنظران حیرانند عاقلان نقطهی پرگار وجودند ولیعشق داند که در اين دايره سرگردانند جلوهگاه رخ او ديدهی من تنها نيست ماه و خورشيد (همین) هم اين آينه میگردانند عهد ما با لب شيريندهنان بست خدا ما همه بنده و اين قوم خداوندانند مفلسانيم و هوای می و مطرب داريم آه اگر خرقهی پشمين به گرو نستانند لاف عشق و گله از يار زهی لاف (گزاف، خلاف) دروغ عشقبازان چنين مستحق هجرانند مگرم چشم سياه تو بياموزد کار ور نه مستوری و مستی همهکس نتوانند گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه (باک) شد ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خوانند گر شوند آگه از انديشهی ما مغبچگان بعد از اين خرقهی صوفی به گرو نستانندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
--------
1:20:56
سرو چمان من چرا میل چمن نمیکند ۱۹۲
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۹۲مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن سرو چمان من چرا ميل چمن نمیکند همدم گل نمیشود ياد سمن نمیکند دی گلهای ز طرهاش کردم و از سر فسوس گفت که اين سياه کج گوش به من نمیکند تا دل هرزهگرد من رفت به چين زلف او زان سفر دراز خود (یاد) عزم وطن نمیکند پيش کمان ابرويش لابه همیکنم ولی گوش کشيده است از آن گوش به من نمیکند با همه (عطر) عطف دامنت آيدم از صبا عجب کز گذر تو خاک را مشک ختن نمیکند چون ز نسيم میشود زلف بنفشه پرشکن وه که دلم چه ياد از آن عهدشکن نمیکند دل به اميد روی او همدم جان نمیشود جان به هوای کوی او خدمت تن نمیکند ساقي سيمساق من گر همه دُرد میدهد کيست که تن چو جام می جمله دهن نمیکند دستخوش جفا مکن آب رخم که فيض ابر بی مدد سرشک من دُرّ عدن نمیکند کشتهی غمزهی تو شد حافظ ناشنيدهپند تيغ سزاست هر که را (درک) درد سخن نمیکندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
--------
1:15:18
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند ۱۹۱
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۹۱مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن آن کيست کز روی کرم با ما وفاداری کند بر جای بدکاری چو من يک دم نکوکاری کند اول به بانگ نای و نی آرد به دل پيغام وی وانگه به يک پيمانه می با من وفاداری کند دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او نوميد نتوان بود از او باشد که دلداری کند گفتم گره نگشودهام زان طره تا من بودهام گفتا منش فرمودهام تا با تو طراری کند پشمينهپوش (تنگخو) تندخو از عشق نشنيده است بو از مستيش رمزی بگو تا ترک هشياری کند چون (با) من گدای بینشان مشکل بود ياری چنان سلطان کجا عيش نهان با رند بازاری کند زان طرهی پرپيچوخم سهل است اگر بينم ستم از بند و زنجيرش چه غم هر کس که عياری کند شد لشکر غم بیعدد از بخت میخواهم مدد تا فخر دين عبدالصمد باشد که غمخواری کند با چشم پرنيرنگ او حافظ مکن آهنگ او کان طرهی شبرنگ (چشم مست و شنگ) او بسيار (مکاری) طراری کندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
--------
1:13:03
کلک مشکین تو روزی که ز ما یاد کند ۱۹۰
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۹۰فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن کلک مشکين تو روزی که ز ما ياد کند ببرد اجر دوصد بنده که آزاد کند قاصد (حضرت) منزل سلمی که سلامت (بادا) بادشچه شود گر به سلامی دل ما شاد کند امتحان کن که بسی گنج مرادت بدهند گر خرابی چو مرا لطف تو آباد کند يا رب اندر دل آن خسرو شيرين انداز که به رحمت گذری بر سر فرهاد کند شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد قدر يک ساعته عمری که در او داد کند(عدلُ ساعتِ خیرُ من عبادتِ ستینَ سنة) حاليا عشوهی (عشق) ناز تو ز بنيادم برد تا دگرباره حکيمانه چه بنياد کند گوهر پاک تو از مدحت ما مستغنیست فکر مشاطه چه با حسن خداداد کند ره نبرديم به مقصود خود اندر شيراز خرم آن روز که حافظ ره بغداد کندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
--------
1:07:24
طایر دولت اگر باز گذاری بکند ۱۸۹
«««««🍷میبهـا»»»»»غزل نمره ۱۸۹فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلانطاير دولت اگر باز گذاری بکنديار بازآيد و با وصل قراری بکندديده را دستگه در و گهر گر چه نماندبخورد خونی و تدبير نثاری بکنددوش گفتم بکند لعل لبش چارهی منهاتف غيب ندا داد که آری بکندکس نيارد بر او دم زند از قصهی مامگرش باد صبا گوشگذاری بکنددادهام باز نظر را به تذروی پروازبازخواند مگرش نقش و شکاری بکندکو کريمی که ز بزم طربش غمزدهایجرعهای درکشد و دفع خماری بکندشهر خاليست ز عشاق بود کز طرفیمردی از خويش برون آيد و کاری بکنديا وفا يا خبر وصل تو يا مرگ رقيببود آيا که فلک (بازی چرخ یکی) زين دو سه کاري بکندحافظا گر نروی از در او هم روزیگذری بر سرت از گوشه کناری بکندSupport this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donationsAdvertising Inquiries: https://redcircle.com/brandsPrivacy & Opt-Out: https://redcircle.com/privacy
میترسید بیآنکه بداند میترسد. غمگین بود بیآنکه بداند از چه. میخواست برود، بیآنکه بداند به کجا. دلتنگ بود، بیآنکه بداند برای که. _ پادکست رواق با رویکردی روانشناختی به اگزیستانسیالیسم میپردازه و سادهتر از اسمش، ریشهی بسیاری از احساسات عمیق آدمی رو واکاوی میکنه، غمها، ترسها، آرزوها. هدف رواق کشفِ فردیِ مخاطبان از ابعادِ زیستِ اصیله و من با تکیه بر آثار اروین یالوم، در این مکاشفه همراه شما هستمТавсифи сонетхои Хофиз